شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۵

چشم هایِ بازِ بسته – بخش سوم

گزارشی درباره سریال «شهرزاد» و ایدئولوژی «اعتدال»
از جمله افسانه های محبوبِ طرفدارهای دولتِ مصدق – که قصه سیاسیِ «شهرزاد» نیز از آن استفاده می کند – یکی هم دراز کردن انگشت اتهام به سویِ «حزب توده» است: اگر این همه به شوروی وابسته نبودید و از دولت ملیِ مصدق حمایت می کردید کودتا پیروز نمی شد. ولی داستان روی دیگری هم دارد: اگر «محمد مصدق» کمی به دموکراسی باور داشت و از تقسیم کردن قدرت سیاسی با حزبِ مورد حمایتِ کارگرهای صنعتی و زن ها و مردهای تحصیل کرده شهری هراسان نبود و مردم را به مقاومت در برابر کودتا دعوت کرده بود چه؟ آن وقت هم کودتا به همین سادگی پیروز می شد؟
در روایتی واقع بینانه، و کمتر محبوب از کودتای 28 مرداد، شکلگیری و موفقیت این کودتا در توطئه های پنهانیِ جاسوس های دولت انگلیس و آمریکا و همچنین خیانت «حزب توده وطن فروش» ریشه ندارد، بلکه ریشه اصلی داستان یک چیز بیشتر نیست: ماجراجویی های غیرمنطقی و منشِ خود رأی و غیردموکراتِ شخص «محمد مصدق»، که در آن دوره تاریخی مشخص، روحیه غالب در میان «خرده فرهنگ های ایرانی» را نمایندگی می کرد.
«محمد قائد»، در هر سه مقاله ای که در ارتباط با نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد نوشته است[1] [1]، بر یک نکته محوری تأکید دارد: «محمد مصدق» - در تمام طول صدارتش -  حزب توده را یگانه رقیب سیاسی خودش می دانست و در روزهایی که «محمدرضا پهلوی» ایران را ترک کرده بود، هراس آن داشت تا به واسطه این خلاء ایجاد شده در قدرت، تواناییِ حزب توده در سازماندهی کردن نیروهای اجتماعی بتواند ابتکار عمل را از دست وی بیرون بکشد. به همین خاطر نیز در روز 28 مرداد – در مقام رئیس دولت - مردم را به مقاومت در برابر کودتا دعوت نکرد؛ به تعبیری «سنگ ها را بست و سگ ها را رها کرد».
همین تصمیمِ «محمد مصدق» در حذف کردنِ «خیابان» از ساحتِ مقاومت سیاسی، هویتی دوگانه برای وی و دولت تحت امرش رقم می زند: مخالف وضعیت موجود و در عین حال حافظ وضعیت موجود. در واقع در آن دوره تاریخی – و در میان نیروهای سیاسی متضرر از وضع موجود – دو طرز تلقی متفاوت وجود داشت. در یکسو «حزب توده» ایستاده بود که رهبرهایِ آن با تشخیص اولین تَرَک در بدنه قدرت سیاسی حاکم، خیابان را مکانی می دیدند برای تغییر وضعیت حاکم و در سوی دیگر «دولت مصدق» و طرفدارهای وی ایستاده بودند که تلاش شان بر آن بود تا به شکلی متناقض همزمان هم نقش مخالف وضع موجود و هم حافظ وضع موجود را به دولتِ مستقر اعطا کنند.
«نغمه ثمینی» و «حسن فتحی» نیز به شکلی پنهانی – یا شاید حتی ناخودآگاه - همین تضاد میان طرز تلقی حزب توده و طرفدارهای دولتِ مصدق را دستمایه اصلی قصه سیاسی «شهرزاد» قرار می دهند و به نفع موضوعی در زمان حال جانب یکی از این دو جریان سیاسی در گذشته را می گیرند. در واقع نویسنده های فیلمنامه «شهرزاد» با توجه به تصویری که از دگماتیزم حاکم بر حزب توده و ناکارآمدی روش مبارزه این حزب ترسیم می کنند، اصالت مبارزه را از آنِ طرفدارهای دولت مصدق می دانند – یعنی آنها که خیابان هایِ تهران را در روز کودتا به امان خدا رها کردند.
تناظرِ یک به یک : «دولت ملی – دولت تدبیر و امید»


در شرایط فعلی ایران نیز، همین درگیریوجود دارد. ایدئولوگ ها و کارگزارهای ایدئولوژی اعتدال تلاش دارند تا این باور را در افکار عمومی جا بیاندازند که «تغییرات سیاسی بدون حضور مردم در خیابان» امکان پذیر است و بر همین مبنا نیز برای دولت مورد حمایت شان نقشی دوگانه تعریف می کنند: گاهی در مقابلِ وضعیت موجود و گاهی حافظ وضعیت موجود. در طیف مقابل این طرز تلقی اما گروه هایی بر این باورند که نه تنها دولت «تدبیر و امید»، بلکه هیچ دولت دیگری در هیچ کجای تاریخ نتوانسته و نمی تواند همزمان هم نقش مخالف وضع موجود را بازی کند و هم نقش پاسدار آن را بر عهده داشته باشد. در واقع مخالف های چپگرای ایدئولوژی اعتدال بر این باورند که چنین ادعایی به معنای تلاش برای ایجاد یک «آگاهی کاذب» و اتخاذ ژستی به معنای دقیق کلمه ایدئولوژیک است: حرافی کردن از ضرورت تغییر، به منظورِ پرهیز از تغییر. 

ریشه جانبداری قصه سیاسی «شهرزاد» – به عنوان روایتی رسمی و مدافع ایدئولوژی اعتدال – از ملی گراها و طرفدارهای دولت مصدق در همین شباهتی است که میان دولت «حسن روحانی» و دولت «محمد مصدق» وجود دارد. با این حال روایت «شهرزاد» از کودتای 28 مرداد، به ظاهر، نمی تواند در زُمره روایت های مجوز دارِ پس از استقرار نظام مقدس قرار بگیرد: مگر می شود «مرتد»های فُکل کراواتی طرفدارِ مصدق، ولو در برابر کمونیست های «کافر»، بر حق بوده باشند؟ پس تکلیف مبارزه حقه «فدائیان اسلام» و مابقی «مردان خدا» چه می شود؟
پیش تر، و در بخش های اول و دوم همین مطلب اشاره شد، که «ایدئولوژی اعتدال» ایدئولوژی بخشی از هیئت حاکمه ایران است که اگرچه شریک منافع استراتژیک نظام مقدس به حساب می آید و به حفظِ اصلِ نظام «التزام عملی» دارد ولی به علت همراه کردن غالب طبقه متوسط و بخشی هایی از خرده فرهنگ های به ظاهر متجددِ ایران با این ایدئولوژی، تضادهایی واقعی نیز با هسته سخت درون جمهوری اسلامی دارد.
قصه سیاسیِ «شهرزاد» نیز به همین خاطر نمی خواهد – و یا نمی تواند - جعل های کلاسیک نظام مقدس از تاریخ معاصر را مو به مو تکرار کند. ایدئولوگ ها و مأمورهای امنیتی کارکشته اعتدال آنقدر هوشمندی دارند که روایتی از تاریخ ارائه دهند تا با پیش فرض های بخش بزرگی از طبقه متوسط ایران – که پایه اجتماعی ایدئولوژی اعتدال را تشکیل می دهد – همخوانی داشته باشد. در واقع روایتِ ایدئولوژیک «شهرزاد» – بر خلاف روند مرسوم چهار دهه قبل – گذشته را از منظر ارزش ها و منافع فعلی زُعمای نظام مقدس قضاوت نمی کند، بلکه به واسطه استفاده از ارزیابی مثبت بخش قابل توجهی از طبقه متوسط ایران از یک نیروی سیاسی خاص در سال 32، می خواهد حقانیت وضعیت موجود را به اثبات برساند: دولت مصدق همزمان هم مخالف وضع موجود بود و هم پاسدار آن، پس برهان قاطع برای حمایت از دولت مستقر فعلی شباهتی است که دولت اعتدال به آن دولتِ ملی و مظلوم دارد؛ دولتی که تقریباً تمام گروه های سیاسی در ایران پای ذکر مصیب های مربوط به آن نشسته اند و طی شش دهه گذشته برای سرنوشت عاشورایی اش خون گریسته اند. و نتیجه گیری ایدئولوژیک از این تناظر یک به یک: با وجودِ تمامی حرمان ها، سرکوب ها و تبعیض های موجود مدافع و حافظ وضعیت باشید تا آن سرنوشت عاشورایی بار دیگر تکرار نشود.
جای خالیِ نهادِ دین
«محمد قائد»، در مقاله ای تحت عنوانِ «شش دهه پس از شالاپ بزرگ»، بازیگران وقایع منجر به کودتای 28 مرداد را اینطور دسته بندی می کند:«ماجرا چهار بازیگر در داخل دو به دو – مصدق و حزب توده، دربار و دیانت – و دو بازیگر در خارج داشت: آمریکا و بریتانیا». مخاطب با دنبال کردنِ قصه سیاسیِ «شهرزاد» طرفدارهایِ مصدق، اعضای حزب توده، نظامی ها و تجار وابسته به نهاد دربار را می بیند و درباره تحرکات و دخالت های سفارت های خارجی در میدان سیاست ایران، چیزهایی می شنود، ولی در روایت فصل اولِ «شهرزاد» از وقایع بعد از کودتای 28 مرداد خبری از نماینده هایِ نهاد دین نیست. در فصل اول سریال «شهرزاد» نه تنها اعضایِ «فدائیان اسلام» در قاب دوربینِ «حسن فتحی» قرار نمی گیرند، بلکه روحانی های شیعه – به جز دو عاقدی که خطبه های عقد مراسم های ازدواج شهرزاد را می خوانند – در سریال نقشی ندارند.
موضوع در نگاه اول کمی گمراه کننده است: مگر می شود در زیر نظارت های سفت و سخت نظام سیاسی - ایدئولوژیک اهل دیانت، روایتی از تاریخ معاصر ایران ارائه کرد ولی اشاره ای به نقش دوران ساز نهاد دین نداشت و حرفی از رشادت های «مردانِ خدا» بر زبان نیاورد؟
پاسخ احتمالی مدافعان سریال «شهرزاد» به چنین پرسشی می تواند این باشد: نویسنده های فیلمنامه می خواهند تا حد امکان به واقعیت های تاریخی آن دوره وفادار بمانند، و چون سانسورچی ها اجازه نمی دهند خیانت اهل دیانت به دولت ملی و همکاری نهاد دین با نهاد سلطنت به تصویر کشیده شود، پس چه بهتر تا نویسنده ها درباره همین یک فقره سکوت اختیار کنند – یعنی شیره مالیدن بر سر برادرانِ ناظر، و به قول عباس کیارستمی، پریدن از روی دیوار سانسور.
چنین برداشت به ظاهر عقل پسندی، به احتمال زیاد، می تواند حاوی درجات قابل توجهی از حقیقت باشد. با این حال می توان بر مبنای تحلیل قصه و دقت در نشانه های تصویری پاسخی دیگر به این پرسش داد: در روایت شهرزاد، چهره هیئت حاکمه فعلی ایران در چهره نیروهای سیاسی دیگر جاسازی شده است.
پیش از این درباره ساخت تناظری یک به یک میانِ دولت روحانی و دولت مصدق توسط ایدئولوگ های اعتدال صحبت شد. تناظری که از یکسو روایت «شهرزاد» با دوگانه ای که میان هواداران اعتدالگرای مصدق و اعضای افراطی حزب توده می سازد، آن را به تصویر می کشد و از سوی دیگر نیز در میدان سیاست قابل استناد است: در روزهای پس از «برجام»، گروه های حامیِ دولت اعتدال خیلی واضح و روشن «محمد جواد ظریف» را با «محمد مصدق» مقایسه می کردند. پس از این منظر اعتدالگراها، در سریال شهرزاد، بهترین قسمت کیک را برای خودشان بر می دارند و عقبه تاریخی این ایدئولوژی را به محبوب ترین جریان آن دوره وصل می کنند: دولت محمد مصدق. با این حال در سریالِ شهرزاد چهره متحدان سیاسی دیروز و رقبای داخلی امروزِ اعتدالگراها در کجا جاسازی شده است؟ در کدام یک از قاب های «حسن فتحی» می توان سراغ گروهی را گرفت که گفتارِ اعتدال «تندروهای داخلی» خطاب شان می کند؟
[ادامه دارد]
بخش های اول و دوم همین مطلب را به ترتیب در اینجا و اینجا بخوانید.



[1] «غم آوا و غمنامه های امردادی: بازنگری، خونسردی»، «سه روزی که ایران را همچنان تکان می دهد: خرده فرهنگ ها و تولید اسطوره» و «شش دهه پس از شالاپ بزرگ».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر