پنجشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۲

کابوس سیاست افزایش جمعیت

از جمله ویژگی های شهرهای دوران معاصر، یکی هم محاصره آنها با علائم و نشانه های گرافیکی است. حضور دائمی و کمیت بالای این نشانه ها چشم عابرهای خیابان را در می آورند. عابرها به هر سویی که چشم بچرخانند با مجموعه ای از نشانه های گرافیکی مواجه خواهند شد که دامنه ای از علائم راهنمایی و رانندگی تا بیلبوردهای تبلیغاتی را در بر می گیرد. نگارنده نیمه شبی را به خاطر می آورد که یکی از عابرهای نیمه دیوانه پایتخت، با شگفتی به بیلبوردی اشاره می کرد و بلند بلند داد می کشید :«انتقال کلمات از طریق نگاه کردن به نور».

نظر آن عابر مجنون درباره کارکرد نشانه های گرافیکی در سطح شهر اگر چه به طور مستقیم از عالم هپروت نشأت می گرفت، ولی به طور قطع رگه هایی از حقیقت را نیز با خود حمل می کرد: یکی از کارکردهای اصلی فن گرافیک همین انتقال سریع و مینی مالیستی مفاهیم به مخاطب است. آثار گرافیکی صغری و کبری نمی چینند، در کمترین زمان ممکن و به مدد ساده ترین و مختصرترین نشانه ها مفهوم را به مخاطب می رسانند. بر همین مبنا قدم زدن در شهر و نگاه کردن به نشانه های گرافیکی، عابر را با مجموعه ای از مفاهیم درگیر می کند که شاید هرگز به تک تک آنها نیندیشیده باشد، در صورتی که مفاهیم منتقل شده از طریق نشانه های مذکور توان آن را دارند تا به ساخته شدن و یا تغییر برخی از باورهای عابر مفروض مدد برسانند.

هفته گذشته اهالی فیسبوک تصاویری مربوط به مجموعه ای از بیلبوردهای تبلیغاتی در تهران را دست به دست می کردند، که گویا جماعت پایتخت نشین را به زاد و ولد بیشتر توصیه می کرد. در یکی از این تصاویر دو خانواده تصویر شده است؛ یکی کم جمعیت و دومی پرجمعیت. پدران هر دو خانواده فرزندان خود را بر روی دوچرخه هایی نشانده اند و با همکاری هم مشغول رکاب زدن در جاده ای سرسبز و خوش آب و هوا هستند. با این حال نکته مهم چیز دیگری است : خانواده پر جمعیت، خوشحال و شاد و خندان و بدون کمترین زحمتی، رکاب می زند و از خانواده پرجمعیت، که اعضایش به هِن و هِن افتاده اند، جلو افتاده است. طراحان این تصویر در نهایت هدف از این تصویرسازی گرافیکی را چنین بیان کرده اند :«فرزند بیشتر، زندگی شادتر».

با نخستین نگاه هدف این تصویر چیزی نیست جز همان که پیش تر اشاره شد : دعوت پایتخت نشینان به زاد و ولد بیشتر. با این وجود مداقه در تصویر مورد نظر نکات دیگری را نیز آشکار می کند. آشکارترین نکته غیاب مادران خانواده هاست. هر دو خانواده ای که در تصویر دیده می شوند مادری ندارند، گویی این بچه ها همه گی از زیر بته آمده اند، و یا به قول آن کلیشه قدیمی، پدران دو خانواده به درگاه خداوند دعا خوانده اند.[1]تلاشی که برای حذف کاراکتر مادران خانواده صورت گرفته، معنایی جز همان پافشاری همیشگی فرهنگ رسمی به منظور نادیده گرفتن زنان ندارد. فرهنگی که می توان این جمله «سید احمد خاتمی» را نماینده آن دانست:«زن سالاری و فرزند سالاری کاملاً خلاف دستور و کلام قرآن بوده که متأسفانه از طریق گروه های فمنیستی غربی و در قالب طرح ها و برنامه های انسان دوستانه در حال افزایش است».

رقابت بر سر چیست؟

یکی دیگر از موضوعاتی که می تواند نظر مخاطب این بیلبورد تبلیغاتی را به خود جلب کند، رقابتی است که این دو خانواده با یکدیگر دارند. در اینجا سئوال اصلی را می توان چنین مطرح کرد که این رقابت بر سر چیست؟ چه دلیلی دارد که تصویر سازان این بیلبورد تبلیغاتی جاده – یا رودخانه ای – را به تصویر کشیده اند و کاراکترها به اجبار باید در آن با یکدیگر رقابت کنند؟ و آیا همانطور که در بالای تصویر نوشته شده است، زندگی شادتر در گرو این رقابت قرار دارد؟ و اگر این زندگی شاد در گرو چنین رقابتی است، اساساً هدف نهایی این رقابت در چه نقطه ای مشخص می شود؟

رشد اقتصاد نئولیبرال در ایران، فرهنگ خاص خود را نیز تولید کرده است. فرهنگی که می توان مصرف گرایی را یکی از مشخصه های آن توصیف نمود و ردپایش را در بسیاری از شئون زندگی روزمره دنبال کرد. اگرچه در دهه اول انقلاب مصرف گرایی از سوی مسلمانان آرمانخواه انقلابی سرزنش می شد، اما با تغییر مشی دولت های بعد از جنگ و خصوصاً دولت عدالت محور نهم و دهم – که می توان آن را کاتالیزور گسترش نئولیبرالیزم در ایران توصیف کرد – ماجرا به تمامی دگرگون شد و مصرف بیشتر از جمله ارزش های فرهنگ رسمی شناخته شد.

پشت صحنه سریال پژمان
اوایل پاییز سال جاری سریالی داستانی از تلویزیون حکومتی ایران پخش شد با نام پژمان. سازندگان این مجموعه تلویزیونی اگر چه در ظاهر نیت آن داشتند تا هجویه ای در باب جامعه ای مصرفی بسازند، با این حال آنچه در سریال می گذشت به طور مدام نشان دادن سبک زندگی طبقه اجتماعی تازه به دوران رسیده ای بود که فکر و ذکری جز مصرف بیشتر ندارد.

نقد جامعه مصرفی نمی تواند  صرفاً با به تصویر کشیدن پوچی سبک زندگی طبقات و گروه هایی که توان مصرف بیشتر را دارند تحقق یابد. مقوله مصرف گرایی و فرهنگ ناشی از آن پدیده ای اجتماعی است که می بایست نسبت آن را با کلیت جامعه بررسی کرد، اگر نه نتیجه چیزی جز مشتی نصیحت ریاکارانه نخواهد بود: فقرا عادت های غلط ثروتمندان را تقلید نکنند.

 چنین حکمی در تحلیل مجموعه تلویزیونی پژمان نیز صادق است. سانسور طبقات و گروه هایی از جامعه که توان مصرف کردن را ندارند - و با چشم دوختن به مصرف گرایی طبقات بالادست جامعه تنها در آتش حسرت مصرف می سوزند - از دایره روایت این مجموعه کار را به جایی می رساند تا با صراحت بر این گزاره که فرم را ته نشین محتوا می داند تأکید شود؛ یعنی فرهنگ رسمی اگر چه با پخش سریال پژمان اندرزهایی صرفاً اخلاقی در مذمت مصرف گرایی به جامعه مخابره می کند، اما همزمان با بستن قاب دوربینش بر سبک زندگی مصرف گرای طبقات بالا دست، عملاً حرفی جز ستایش مصرف گرایی و فرهنگ زاییده از آن نمی زند. حتی در دهه هفتاد شمسی، که دولت سازندگی اسم رمز اولین نسل از دولتمردان نئولیبرال ایران بود، سبک زندگی طبقات بالای جامعه تا این اندازه در کانون توجه تلویزیون حکومتی قرار نداشت.

مواجه شدن با تولیدات دستگاه تبلیغات رسمی، اگرچه چیزی جز ابتذال برای یاد گرفتن ندارد، اما قدر مسلم به اندازه ای هست که بتوان ایده ها و وضعیت های مطلوب کانون های قدرت را از زبان خودشان شنید و متوجه شد. در وضعیتی که شخصیتی چون بابک زنجانی همزمان که ساعت چند ده میلیون تومانی به دست می کند، خود را «بسیجی اقتصادی» نیز می نامد، چندان جای تعجبی باقی نمی ماند که دستگاه سیاسی حاکم بر ایران ستایشگر مصرف بیشتر باشد: مصرف گرایی بخشی از سبک زندگی طبقه ای است که ترکیب هیئت حاکمه فعلی ایران را تشکیل داده اند.

حال اگر بار دیگر به این سئوال بازگردیم که چرا در بیلبورد تبلیغاتی مد نظر، زندگی عرصه رقابتی مداوم تصویر شده است؟ و این رقابت بر سر چیست؟، شاید بتوان پاسخی صریح به دست آورد. به رسمیت شناخته شدن سبک زندگی طبقات بالا دست جامعه به عنوان سبک زندگی مرجع، پیامی جز این ندارد که روند زندگی این طبقات اجتماعی مترادف با خوشبختی و شادی است.  
  
در بیلبورد تبلیغاتی نصب شده در خیابان های تهران، در وهله نخست منافع طبقاتی به منافع خانواده گی تقلیل پیدا کرده و در وهله دوم نیز منافع خانواده ها در برابر یکدیگر قرار گرفته است؛ یعنی هر خانواده برای ارتقای توان مصرف خود می بایست به تنهایی گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. به عبارت دیگر هر خانواده ای خودش مسئول خوشبختی خویش است.

 
پیر بوردیو
«پی­یر بوردیو» - جامعه شناس فرانسوی – می نویسد:«قدرت اقتصادی پیش و بیش از هر چیز قدرت دور نگه داشتن جبر و ضرورت اقتصادی است» و از این منظر «مصرف متظاهرانه» را نیز از جمله نشانه های به رخ کشیدن قدرت اقتصادی به شمار می آورد.
[2] بر مبنای چنین نظری می توان تصویر مورد نظر فرهنگ رسمی از خوشبختی را نیز ترسیم کرد : در زمانه ما چه چیز جز توان به سخره گرفتن ضرورت های اقتصادی، می تواند معنای رسمی خوشبختی و شادی را روشن سازد؟

اگر مسئله از چنین زاویه ای مورد بررسی قرار گیرد، نکته اصلی – و پنهان – در بیلبورد تبلیغاتی مربوط به تشویق زاد و ولد نیز آشکار خواهد شد. در تصویر این بیلبورد، کودکان هر دو خانواده در حال انجام دادن کاری هستند که به موجب آن می توانند مسیر خوشبختی خانواده را هموار سازند؛ در ظاهر یعنی کودکان نیز اندازه بزرگسالان در خوشبخت کردن خانواده مسئولیت دارند.

این پیام در پیوند با اقتصاد سیاسی، بیشتر از یک معنا ندارد : تقلیل کودک به نیروی کار. چنین مسئله ای در روابط اجتماعی ایران به وضوح قابل مشاهده است. بخشی از ریشه های رشد پدیده کار کودکان در ایران به دورانی بر می گردد که دولت سازندگی، به واسطه سیاست های خصوصی سازی، حمایت های اجتماعی دولت از خانواده های ایران را ملغی کرد. خانواده های طبقات فرو دست که به واسطه سیاست های افزایش جمعیت در سال های جنگ، پر جمعیت شده بودند به ناگاه با خصوصی شدن آموزش و بهداشت و درمان و همچنین گسترش فقر عمومی ناشی از تحمیل سیاست های ریاضتی بر آنها، به معنی دقیق کلمه بینوا شدند. محمد مالجو – پژوهشگر اقتصادی – بر این باور است که سیاست های اقتصادی دولت های سازندگی و اصلاحات بین شش تا ده میلیون نفر را بینوا کرد. از این رو انفجاری ویرانگر در خانواده های طبقات فرو دست رخ داد : کودکان این خانواده ها نقش کودک خانواده را – با تمامی حقوقی که داشتند -  رها کرده و به نیروهای کار خانواده یا همان «کودکان کار» تبدیل شدند. کودکانی که در آینده نیز می توانند نقش نیروهای کار ارزان قیمت ساختار اقتصادی حاکم را ایفا نمایند.

حال که فرهنگ رسمی در تبلیغات گسترده خود به منظور تشویق مردمان پایتخت به زاد و ولد بیشتر، مستقیماً بر این نکته تأکید می کند که کودکان نیز می بایست به اندازه بزرگسالان مسیر خوشبختی خانواده را تأمین کنند و کدهایی به مخاطبانش مخابره می کند که مستقیماً بر مفوم کار کودکان تأکید دارد، به جاست تا این سئوال به میان کشیده شود که آیا یکی از تبعات وحشتناک سیاست افزایش جمعیت، جهش ناگهانی آمار کودکان کار نیست؟

سیاست افزایش جمعیت و تغییر برایند نیروهای اجتماعی

در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد گروه های مخالف تغییرات ساختاری در ایران، سیاست های افزایش جمعیت را به عنوان بخشی از ناکارآمدی «مدیریت» شخص رئیس دولت های نهم و دهم طرح می کردند، با این وجود اظهارات اخیر رهبر جمهوری اسلامی در این باب – آن هم بعد از روی کار آمدن دولت اعتدالیون – جای کمترین شک و شبهه ای را باقی نمی گذارد که سیاست های افزایش جمعیت از جمله سیاست های اصلی دستگاه سیاسی حاکم بر ایران است.

از منظر سیاسی، نظام مقدس چرا بر اجرای این سیاست ها تأکید دارد؟ برای پاسخ گفتن به این سئوال پیش از هر چیز باید به پرسشی دیگر پاسخ داد : کدام بخش از جامعه بیشتر هدف سیاست های افزایش جمعیت هستند؟

به طور قطع بخش های محافظه کار جامعه هدف شماره یک تبلیغات دستگاه سیاسی ایران هستند. گروه هایی که بدنه اجتماعی جمهوری اسلامی  را تشکیل می دهند و شاید بتوان به یک معنا ویژگی بنیادین آنها را برخورداری از  قدرت اقتصادی در عین محرومیت از سرمایه های فرهنگی عنوان کرد : آقازاده ها، بازاریان،  نظامی­ های برخوردار از رانت و مدیران ارشد و میانی نهادهای دولتی و خصوصی از این جمله اند.

بر خلاف تحلیل های رسانه ای غالب از جنبش سبز، این جنبش سویه های مشخص طبقاتی نیز داشت. در واقع احتمال پیروزی جنبش سبز در میدان سیاست، پتانسیل قابل توجهی برای بر هم زدن نظم و ساختار طبقاتی حاکم بر جامعه ایران را دارا بود. این موضوع حتی در نظرات رهبری جنبش کاملاً مشهود بود؛ میرحسین موسوی در جریان مناظره اش با محسن رضایی انتقادهای آشکاری را نسبت به اصل 44 قانون اساسی ایران و همچنین نحوه اجرای آن به زبان آورد؛ مختصراً یعنی آماده گی برای شاخ به شاخ شدن با امپراطوری عظیم نظامیان تازه به دوران رسیده و بازاریانی که با اجرای سیاست های خصوصی سازی گردن کلفت تر شده بودند و شعله کینه عمیق ناشی از سیاست های اقتصادی دهه شصت دولت «میرحسین» را در دل زنده نگه داشته بودند.

از منظری دیگر درگیری نسل جوان ایران در قالب جنبش سبز با نظام مقدس، ظهور انباشت مجموعه ای از تبعیض های اجتماعی، سیاسی و صد البته اقتصادی در میدان سیاست بود. از این رو پیروزی جنبش به یک معنا کوتاه کردن دست کسانی به حساب می آمد که تمامی منابع قدرت و ثروت را در انحصار خود دارند. با چنین رویکردی سرکوب های خشن حکومت در سال 88 و بعد از آن استراتژی «فروش توان سیاسی جنبش» به واسطه انتخاب حسن روحانی مجموعه ای به هم پیوسته است که باید در راستای «سرکوب» رخداد 88 تحلیل شود.

اسلاوی ژیژک
با تمامی این اوصاف آنچه اهمیت دارد این است که امر سرکوب شده دیر یا زود باز خواهد گشت و چهره حقیقت مخفی شده را آشکار می کند. اگر آنگونه که «اسلاوی ژیژک» جنبش سبز را بازگشت سرکوب شده گان انقلاب 57 توصیف کرده بود، به سرکوب رخداد 88 نگاه شود، سرکوب شده گان این جنبش نیز دیر یا زود باز خواهند گشت - و در قالب امری سیاسی - چهره حقیقت سرکوب شده از جانب دستگاه سیاسی ایران را آشکار خواهند کرد. چنین حقیقتی موضوعی نیست که در دید هیئت حاکمه ایران قرار نگیرد؛ نظام مقدس یکبار برای همیشه از  بازگشت سرکوب شده گان دهه اول انقلاب عبرت گرفته است.

با توجه به این مهم می توان یکی از مهمترین نتایج حاصل از اجرای مجدد سیاست های افزایش جمعیت را فربه تر کردن بدنه بخش های محافظه کار و مدافع وضعیت موجود دانست تا به این وسیله برایند نیروهای اجتماعی به نفع وضعیت موجود تغییر کند. به این معنا که در یک بازه بلند مدت کمیت، کیفیت را به اغما ببرد. حتی با نگاهی بدبینانه به صحنه پیشِ رو می توان به عنوان طرح یک فرضیه به این سئوال نیز اندیشید که آیا تصویب قانون ازدواج سرپرست با فرزند خوانده، ارتباطی معنادار با این چشم انداز مد نظر دستگاه سیاسی حاکم بر ایران ندارد؟ کودکان بی نام، محذوف و مطرودی که طی یک فرایند تربیتی مشخص می توان بزرگسالانی از آنها ساخت، تا با کمترین تعهد ممکن، به عنوان دستگاه های تولید مثل مورد استفاده قرار بگیرند.


[1]  تصویر گرافیکی دیگری با همین مضمون در خیابان های تهران نصب شده که دو خانواده به جای راندن دوچرخه در حال حرکت دادن قایقی در یک رودخانه هستند. در تصویر اخیر مادر خانواده دیده می شود؛ احتمالاً به این علت که فرم قایق، امکان سانسور پایین تنه مادر خانواده را در اختیار طراح قرار می دهد.
[2]  تمایز / پی­یر بوردیو / ترجمه حسن چاوشیان / صفحه 92

لینک مطلب در «دفتر کودکی» : http://koodaki.rahedigar.net/1392/09/21/kaboos-siyasat-jamiyat/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر