دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۵

سلولِ سیاهِ یک انقلاب – بخش دوم

 
«مارکوس» بعد از آنکه آخرین جمله را گفت، پاکتی سیگار از جیب شلوارش بیرون کشید. یک دانه سیگار به دختر جنوبی داد و  بعد پاکت سیگار را روبروی من گرفت. به جای رد تعارفِ سیاه پوستِ جوان، سیگار خودم را نشانش دادم؛ یعنی سیگارهای خودم را ترجیح می دهم. وقتی از درب مغازه بیرون آمدیم، مارکوس فندکش را بیرون کشید و زیرِ سیگارهای من و دختر جنوبی آتش گرفت. در همان حالی که اولین کام ها را از سیگارم می گرفتم، و مارکوس هم سیگار خودش را می گیراند، نظرش را درباره ادامه راه برنی پرسیدم:«فکر می کنی، اگر برنی به هیلاری کلینتون ببازد باید رقابت را به عنوان نامزد مستقل ادامه بدهد؟».

بر لب های مارکوس لبخندی نشست حاکی از شک و تردید. این روزها تعداد قابل توجهی از طرفدارهای برنی ساندرز همین احساس را تجربه می کنند. اختلاف برنی ساندرز با هیلاری کلینتون – به عنوان نامزد مورد حمایت طرفدارانِ سیاست های رایج حزب دموکرات -  اختلافی ایدئولوژیک است: سوسیالیزم در برابر نئولیبرالیسم. از این رو، مرزبندی های برنی ساندرز با هیلاری کلینتون به همان اندازه ایدئولوژیک و اصولی به حساب می آید که مرزبندی های وی با «دونالد ترامپ» و باقی جمهوری خواه ها. بنابراین حمایت احتمالی برنی ساندرز از کلینتون، به معنای زیر پا گذاشتن اصولی ست که وی بر مبنای آنها کارزار انتخاباتی اش را سازماندهی کرده است. 

در حقیقت حمایت برنی از هیلاری کلینتون تنها زمانی معنا خواهد داشت که کلینتون و رهبران حزب، برنامه های اصلی مد نظر ساندرز را در پلتفورم شان بگنجانند. با این حال غیرقابل اعتماد بودنِ شخصِ «هیلاری کلینتون» چنین احتمالی را کمرنگ می کند. تنها برای ذکر یک نمونه: «جیمز سیمونز» - میلیاردر سرشناس – پس از کناره گیری «تِد کروز»(1 )  از رقابت ها به کارزار انتخاباتی هیلاری کلینتون پیوست و طی یک ماه گذشته نه میلیون دلار به وی کمک کرد. ریشه تردیدهای طرفداران برنی ساندرز نیز در همین جاست: آیا می بایست از ترس پیروزیِ ترامپ به کلینتونِ «زیر و رو کِش» رأی داد و اصول را زیر پا گذاشت؟

 آیا چنین عملی تن دادن به گروگان گیریِ حامی هایِ سیاست های رایج حزب دموکرات نیست؟؛ همان هایی که مدام بر طبل انکار «راه سوم» می کوبند، و به منظور حفظ وضعیت موجود، هشدار می دهند که جای خالی شان تنها با حضور امثال ترامپ پر خواهد شد.

احتمال شکننده: به آرای برنی نیازمندیم!

از طرف دیگر اما آمارها احتمال پیروزی هیلاری کلینتون در برابر ترامپ را نیز احتمالی شکننده می دانند: نظرسنجی های ماه آوریل نشان می دهد که آرای ترامپ در رقابت با کلینتون با رشدی شش درصدی همراه بوده در عین حال که آرای کلینتون چهاردرصد سقوط کرده اند. به همین علت در غیاب حمایت برنی و طرفدارانش از کلینتون به احتمال قوی ترامپ با وی همان کاری را می کند که طی یک سال گذشته با لشگری از سناتورها و فرماندارهای جمهوری خواه کرد. «زنی» دودوزه باز، دروغگو و پولکی مثل «هیلاری کلینتون» هرگز نمی تواند به تنهایی حریفِ بازاریِ مذکرِ بی چاک و دهنی باشد، که برای در هم کوبیدن رقبای سیاسی به هر کاری – از جمله مایه گذاشتن از سایز آلت تناسلی اش - دست می زند. به طور قطع پیروزی احتمالی کلینتون به آبرویِ سیاستمداری مثل ساندرز نیاز دارد که دشمنان سیاسی وی نیز نمی توانند راستگو بودنش را انکار کنند.  

همچنین حمایت قاطعانه جوان ها از برنی ساندرز، زعمای قوم را به فکر فرو برده است. جوان هایی که به برنی ساندرز رأی می دهند در واقع در حال تعیین چشم اندازهای آینده حزب نیز هستند: برنی ساندرز هفتاد و یک درصد از آرای جوانان زیر سی سال را به دست آورده در حالی که در انتخابات سال 2008 این آمار برای «باراک اوباما» پنجاه و نه درصد ثبت شده است. مسئه سر راست است. رأی دهنده های مسن تر دیر یا زود به دلایلی کاملاً طبیعی زندگی و میدان سیاست را ترک می کنند و بقای عمر سیاسی حزب دموکرات در گروی آرای جوان ترهاست؛ یعنی همان هایی که برنی ساندرز را انتخاب کرده اند و امروز با بدبینی به دم و دستگاهِ فعلی حزب دموکرات می نگرند.

در واقع مشکل اصلی حزب دموکرات مشکلی میان مدت نیست. نه تنها شخص هیلاری کلینتون در همین انتخابات پیش رو، بلکه کل حزب متبوع وی نیز، به تک تکِ آرای این گروه سنی نیازی حیاتی دارد. اظهار نظر «دِبی وازِرمن شولتز» - رئیس کمیته ملی حزب دموکرات و از حامیان بد نام هیلاری کلینتون – ضامن این ادعاست:«برنی ساندرز کلید پیروزی حزب دموکرات است. منظور من این نیست که [برنی ساندرز] تنها از تحقق کابوس انتخاب ترامپ به عنوان فرماندهی کل قوا جلوگیری می کند، بلکه ساندرز کلید دموکرات ها برای بازپس گیری سنا، مجلس نمایندگان و دولت های ایالتی محسوب می شود». در چنین شرایطی نظرسنجی ها اعلام می کنند که اقلیتی سی درصدی از حامیان برنی ساندرز به هیچ گزینه ای به غیر از وی رأی نخواهند داد. به همین خاطر تصمیم نهایی طرفداران برنی به همان اندازه که برای شخصِ ساندرز اهمیت دارد برای حزب دموکرات نیز تعیین کننده است: انتظاری نفسگیر برای سردرآوردن از استراتژی مد نظر برنی ساندرز و حامیانش.

ایمیل های لعنتی

مارکوس در طیف رادیکال ترِ کمپین «برنی ساندرز» جا می گیرد؛ گروهی که از همان سال قبل حرف شان را رُک و راست به زبان آورده اند و در حال حاضر نیز دارد بر تعداد شان اضافه می شود:«یا برنی یا شکست» . این موضوع را خودِ مارکوس در پاسخ به سئوال من گفت:«می دانی! برنی ساندرز و این جنبش یک شانس تاریخی به حساب می آید، و من فکر می کنم، اگر برنی انتخابات مقدماتی حزب را از دست بدهد، می بایست به صورت مستقل کاندید شود؛ برنی می تواند ترامپ و هیلاری را شکست بدهد». با این حال مارکوس نکته ای دیگر را هم به حرف هایش اضافه کرد:«ولی تا قبل از چنین چیزی باید منتظر ماجرای ایمیل های هیلاری کلینتون هم باشیم. من فکر می کنم ایمیل ها کار او را یکسره کند؛ آخر پرونده ها و تحقیقات «اف.بی.آی» الکی نیستند».

ماجرای ایمیل های «هیلاری کلینتون» از ماه مارس سال گذشته، و با انتشار مقاله «مایکل اشمیت» در «نیویورک تایمز»، بر سر زبان ها افتاد:«خانم کلینتون، در طول چهار سال تصدی پست وزارت خارجه، آدرس ایمیلی که به شبکه دولت متصل باشد نداشته است». بر طبق گزارش نیویورک تایمز، هیلاری کلینتون در تمامی دوران صدارتش بر وزارت امور خارجه، از آدرس ایمیل شخصی اش استفاده کرده، در طی این مدت 62,320 ایمیل ارسالی و دریافتی داشته است و در پایان دوران مسئولیت دولتی اش تصمیم می گیرد تا تقریباً نصف این مکاتبات را در اختیار دولت قرار دهد؛ یعنی تنها 30,490 نامه ارسالی و دریافتی. هیلاری کلینتون در شرایطی تصمیم می گیرد تا بیش از« سی و یک هزار» ایمیل را از دسترس خارج کند، که در مقام وزیر امور خارجه ایالات متحد، می بایست از قوانین فدرال آگاهی کامل می داشت:«بر مبنای قوانین فدرال، تمامی نامه ها و ایمیل های ارسالی و دریافت شده توسط مقامات دولت فدرال ( مانند وزرا) اسناد دولتی محسوب می شوند و می بایست به گونه ای ثبت و ضبط شوند تا کمیته های کنگره، مورخان و رسانه ها به این اسناد دسترسی داشته باشند».

«آنتونی زِرکِر» - خبرنگار «بی.بی.سی» در آمریکای شمالی – در گزارشی به تاریخ دوازدهم آگوست 2015 می نویسد:«آدم های شکاک معتقدند دلیل واقعی خانم کلینتون برای استفاده از یک حساب کاربری شخصی، دور زدنِ کنترل مکاتباتش بوده است». با این وجود خود هیلاری کلینتون دلیل دیگری برای ناپدید کردن نیمی از ایمیل های ارسالی و دریافتی دوران صدارتش در آستین دارد:«مابقی ایمیل ها، ایمیل هایی مربوط به مسائل شخصی، مثل ازدواج دخترانم، مراسم خاکسپاری مادرم و برنامه های یوگا بوده اند»؛ یعنی نیمی از مشغولیاتِ خانم وزیر در دوران قبول مسئولیتِ یکی از مهمترین وزارتخانه های ایالات متحد به رتق و فتق امور شخصی گذشته است: طوفانِ خنده ها. 

در حال حاضر ماجرای «سی و یک هزار» ایمیلِ ناپدید شده به جاهایی باریک کشیده و هیلاری کلینتون در وضعیت بدی قرار گرفته است. پلیس فدرال آمریکا سفت و سخت یقه وزیر سابق را چسبیده و مأمورانش یکی از نقاطِ کور دوران وزارت «بانو» را زیر ذره بین گذاشته اند:«خانم وزیر! چه اتفاقی برای آن سی و یک هزار ایمیل افتاده است؟». «اف.بی.آی» برای پیدا کردن پاسخ این سئوال «صد و بیست و پنج» مأمور ویژه به کار گرفته تا هر چه زودتر تکلیف داستان معلوم شود. خصوصاً که بیست هزار از ایمیل های خانمِ وزیرِ «مجرب» در اختیار دولت «ولادیمیر پوتین» قرار دارد.  

اگرچه هیلاری کلینتون، کارگزارانش و دم و دستگاه «کمیته ملی حزب دموکرات»  تمام توان شان را به کار انداخته اند که خاک به چشم های  افکار عمومی آمریکا بپاشند و تحقیقات پلیس فدرال در این زمینه را تا حد یک «بررسی امنیتی» ساده پایین بکشند، ولی آدم های حواس جمع معنای «تحقیقات کیفری» را به خوبی می دانند: پلیس فدرال آمریکا «ریچارد نیکسون» - سی و هفتمین رئیس جمهور ایالات متحد – را برای کِش رفتن بیست دقیقه از یک نوار صوتی کله پا کرد، مخفی کردن ,83031 ایمیل از دولت فدرال کم دردسر ساز نیست. برای همین نتایج تحقیقات پلیس فدرال محتمل ترین حالت ممکن برای ماندن «برنی ساندرز» در رقابت های ریاست جمهوری سال 2016 است. 

«برنی ساندرز»، که در جریان اولین مناظره حزب دموکرات، معتقد بود «مردم آمریکا آنقدر درباره ماجرای این ایمیل های لعنتی شنیده اند که خسته و دلزده شده اند»، حالا با طعنه به رقیب می گوید:«سیاست چیز غریبی است و اتفاقات جالبی در آن رخ می دهد». یکی از مهمترین دلایل اصرار برنی ساندرز برای ترک نکردن صحنه رقابت داخلی میان دموکرات ها نیز همین است، اگر نه ریاضیاتِ سیاسی شانس زیادی برای پیروزی ساندرز قائل نیست. با وجود چنین احتمال خوشایندی، اما «کمپین – جنبش» برنی ساندرز از ایرادی ساختاری رنج می برد که می بایست دیر یا زود به دست تیغ جراحی سپرده شود.

یک ایراد ساختاری: جنبش سیاسی یا کارزار انتخاباتی؟      
   
«برنی ساندرز» در حال حاضر هویتی دوگانه دارد و این هویت دوگانه دردسر ساز شده است. از یک سو وی رهبریِ جنبشی را بر عهده دارد که در حال حاضر «انقلاب سیاسی» خطاب می شود و از سوی دیگر کاندیدای انتخاباتی قانونی ست با تمام اصول رسمیِ دست و پاگیرش. به عبارت دیگر  مسئله دردسر ساز در این میان تعیین هویت «کمپین – جنبشی» ست که توسط «برنی ساندرز» پایه گذاری شده است: کارزار انتخاباتی یا جنبش سیاسی؟ مسئله این است!

نه تنها در میدان سیاست، بلکه در هیچ میدان دیگری، نمی توان واقعیت سفت و سخت را دور زد و فرار از این بحران هویت نیز میسر نبود، نیست و، به احتمال قریب به یقین، نخواهد بود. چنین بحرانی دیر یا زود گریبان برنی ساندرز را می گرفت. حتی در صورت انتخاب وی به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحد آمریکا گروه هایی، متشکل از طرفداران و مخالفانش، وی را در برابر پرسشی دشوار – حتی دشوارتر از وضعیت فعلی – قرار خواهند داد: رهبر یک جنبش سیاسی یا رئیس جمهور؟ مسئله این است! 

با این حال پیروزی بی دردسر و قاطعانه برنی ساندرز در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات، می توانست برای مدتی این بحران هویت را به تعویق بیاندازد. چنین تعویقی، به احتمال زیاد، فرصتی در اختیار این «کمپین – جنبش» قرار می داد تا زمان کافی برای شناسایی هویت های موجود، باز تعریف روابط درونی و سازماندهی مجدد خویش را داشته باشد. چالش میان ایده ها، افکار و استراتژی ها و تاکتیک های مختلف پایه های شبکه های مقاومت را آبدیده تر می کرد و با گذشت زمان جنبش می توانست رهبرهای جدید خویش را بسازد تا رهبری یکسره در چهره برنی ساندرز خلاصه نشود. در چنین موقعیتی احتمال آنکه بتوان هویت جنبش را، بی درد و جراحت، از هویت سیاستِ رسمی و نهادهایش جدا کرد احتمالی واقعی به حساب می آمد: برنی ساندرز، در مقام رئیس جمهور منتخب جنبش، «مطالبات» و «وعده های» طرح شده در کارزار انتخاباتی اش را پی گیری می کرد و رهبران جدیدِ جنبش «انرژی سیاسی» جامعه را به سمت و سویی رادیکال تر هدایت می کردند؛ گرچه،همانطور که پیش تر نیز اشاره شد، چنین احتمالی هنوز دور از دست نیست و انتخاب برنی ساندرز به عنوان نامزد حزب دموکرات جزو احتمال های واقعی و قابل باور به حساب می آید.

موضوع تعیین هویت نهایی این «کمپین – جنبش»، زمینه ساز بسیاری از بحث های داخلی شده است. از یک سو اقلیتی سی درصدی از طرفداران برنی ساندرز مُصراند تا در صورت باخت وی به هیلاری کلینتون تحت هیچ شرایطی از کاندیدای حزب دموکرات حمایت نکنند و در مقابل اکثریتی نزدیک به هفتاد درصد اعتقاد دارند، برنی ساندرز می بایست رقابت با کلینتون را تا آخرین روز ادامه بدهد و در صورت باخت از هیلاری کلینتون حمایت کند. تأکید گروه اول بر مازادِ سیاسی این «کمپین – جنبش» است و گروه دوم بر ریاضیاتِ سیاست. راهبرد هر یک از این دو جریان، مسیر حرکت انقلاب سیاسیِ مد نظر برنی ساندرز و طرفدارانش را تعیین می کند. این موضوعی بود که مارکوس نیز با آن موافق بود:«می دانی! من فکر می کنم هر تصمیمی باید پیش از هر چیز به حفظ این جنبش کمک کند». 

ادامه دارد ...
 بخش اول همین مقاله را از اینجا بخوانید.     

1-«تِد کروز» - یا به قول ترامپ «تِد کروزِ خالی بند» - سناتورِ جمهوری خواه ایالت تگزاس که نامزد مورد حمایت جریان دست راستی و ایدئولوژیک «تی پارتی» به حساب می آمد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر