گزارشی از ترور زن ها در مکزیک
کولیان به دروازه های بیت اللحم
پناه می برند،
یوسف قدیس، پوشیده از جراحت و زخم
دختری را به خاک می سپارد.
- فدریکو گارسیا لورکا / ترجمه احمد شاملو –
اخبار مرگ هایی دلخراش را گزارش می کند. تصاویر پیکر مثله
شده قربانی ها را نمایش می دهد. خبرها تکان دهنده اند، تصویرها هولناک. «هر زنی در
مکزیک می تواند در موقعیت دختر من باشد». این را آیرینیا بوندیا به خبرنگار وایس
نیوز می گوید. آیرینیای میانسال نعش بی جان دخترش را در ژوئن 2010 پیدا کرد. می
گوید لیما را از سقف آویزان کرده بودند. پیکرش بین زمین و هوا تاب می خورد. چهره
اش به کبودی می زد. می گوید دیر رسید؛ مرگ دختر 29 ساله اش را ربوده بود.
پلیس مرگ لیما را خودکشی می داند. همسر لیما گزارش پلیس را تأیید می کند. آیرینیا ولی می گوید حرف
پلیس پشیزی نمی ارزد: «دارند دروغ می گویند». شهادت می دهد لیما از طنابی صورتی
رنگ به ضخامت پنج اینچ آویزان بود. می گوید چنین چیزی امکان پذیر نیست. ادعای
آیرینیا منطقی به نظر می رسد: طنابی به ضخامت پنج اینچ تحمل تقلای قربانی را موقع
جان دادن ندارد. مادر لیما در رد گزارش پلیس حرف دیگری می زند. می گوید لیما زمانی
طولانی از همسرش آزار می دید. مثل یک قربانی شکنجه می شد. شکنجه ها را برای
خبرنگار وایس نیوز شرح می دهد:«لیما کتک می خورد. شوهرش به او تجاوز می کرد. این
مرد دخترم را از راه پله های خانه به پائین هُل می داد و بارها لیما را به مرگ
تهدید کرده بود». با این همه پلیس مکزیک هرگز به شهادت آیرینیا توجهی نشان نداد.
شک منطقی او پایه تحقیقات قرار نگرفت. همسر قربانی بازجویی نشد و پرونده را مختومه
اعلام کردند.
مکزیک مسلخ زن هاست. پرونده قتل لیما بوندیا تنها یکی از صدها
پرونده مربوط به قتل زن ها در مکزیک است. در برخی موارد زن هایی ناپدید می شوند و
هرگز ردی از آنها به دست نمی آید. پرونده قتل والریا مورا یکی از همین موارد است.
والریای 19 ساله در کریسمس سال 2014 ناپدید شد. پدر کارگرش – روبرتو مورا – از
همان روز انتظار دخترش را می کشد. می گوید پلیس همه جا را زیر و رو کرده است، ولی
نشانی از دخترش در دست نیست. روبرتو می داند آدم های زیادی مثل او دخترشان را از
دست داده اند. می داند تنها نیست.«هر روز به گوشمان می رسد جنازه دختری را در همین
حوالی پیدا کرده اند، ولی همزمان خبر ناپدید شدن یکی دیگر را هم می شنویم». روبرتو
اینها را به خبرنگاری می گوید به اسم رافائل کاستیلو. «این خبرها را فقط می شنویم
و می شنویم و می شنویم. مردم عادت کرده اند تا درباره سرنوشت این زن ها و دخترها
حرف بزنند و بعد همه چیز را از یاد ببرند».
اداره های پلیس مکزیک پر شده اند از پرونده مربوط به زن
هایی که آزار دیده اند، به آنها تجاوز شده است، به قتل رسیده اند و بعد نعش آنها
را – مثل پس مانده کالاهایی مصرف شده – در ناکجا رها کرده اند. ناظرها قتل زن ها
در مکزیک را یک پدیده اجتماعی به حساب می آورند – پدیده ای که در دهه 1990 ظهور
کرد و دارد روز به روز وخیم تر می شود. آنها این پدیده مسری را با نامی مشخص خطاب
می کنند:«زن کُشی». از این رو شاید بتوان با دستکاری نخستین عبارت «مانیفست حزب
کمونیست» - به قلم مارکس و انگلس - وضعیت فعلی مکزیک را اینطور خلاصه کرد: شبحی بر
فراز مکزیک است – شبح زن کشی.
جنایتی بر پایه نفرت
جولیا مونارز فراگوسو – جامعه شناس مکزیکی زن – اعتقاد دارد
پایه های پدیده زن کشی بر جنسیت قربانی ها استوار است. می گوید در این دست جنایت
ها قربانی به خاطر زن بودنش به قتل می رسد. حقوقدان هایی باور دارند زن کشی از
جمله جنایت هایی است که مبنای آن را نفرت آدمکش نسبت به هویت قربانی تشکیل می دهد.
ناظرانی نیز پدیده زن کشی را با به دار کشیده شدن سیاه پوست های آمریکا توسط سفید
پوست های این کشور در قرن بیستم مقایسه می کنند. در آن موارد قربانی ها به خاطر
نژادشان به قتل می رسیدند؛ در زن کشی های مکزیک به خاطر جنسیت شان. با این وجود
شباهت حتی در شکل اجرای این جنایت ها نیز به چشم می آید. یکی از پر سر و صداترین آدمکشی
های نژادی در آمریکا به قتل نوجوانی سیاه پوست مربوط می شد به نام اِمت تیل. در
سال 1955 نژاد پرست های سفید پوست اهل ایالت میسیسیپی پسر چهارده ساله ای را به
دار کشیدند و بعد جنازه اش را در رودخانه تالاهاچی رها کردند. غالب زن کشی های
مکزیک نیز به همین سبک و سیاق رخ می دهد. قاتل – یا قاتل ها – جان قربانی های زن
را می گیرند و بعد پیکر بی جان و، در بسیاری موارد، آزار دیده آنها را در رودخانه
ها، کانال های فاضلاب یا سطل های زباله رها می کنند.
زن کشی – در قامت یک پدیده اجتماعی – در نخستین سال های دهه
1990 مکزیکی ها را غافلگیر کرد. اولین گزارش های مربوط به این پدیده از شهر هوآرز
مخابره شد – شهری در همسایگی ایالت تگزاس که می توان آن را کانون زن کشی های مکزیک
خطاب کرد. انتشار مجموعه ای از خبرها در سال 1993 شهر هوآرز را به لرزه انداخت.
«ملیسا رایت» - استاد مطالعات زنان در دانشگاه پنسیلوانیا – در یکی از مهمترین
مقاله هایش درباره پدیده زن کشی در هوآرز مجموعه آن خبرها را اینطور تشریح می
کند:«اخبار مربوط به گروهی از زن ها شهر هوآرزِ مکزیک را در شوک فرو برد. گزارش ها
حاکی از قتل یک جین دختر بود که بعد از کشته شدن جنازه های شان را مثل زباله به
گوشه و کنار شهر پرتاب کرده بودند».
آنچه در 1993 هوآرز را لرزاند آغاز ظلمت بود. بعد از آن سالِ
لعنت شده، آمارهای مربوط به زن کشی در مکزیک تازه رو به افزایش گذاشت. ناتالیا
پَنتر در کتاب «خشونت علیه زنان و زن کشی در مکزیک: مورد هوآرز» ادعا می کند «بین
سال های 1999 تا 2005 شش هزار زن در مکزیک به قتل رسیده اند». او در کتابش این عدد
را خرد می کند و بعد تعداد مقتول های هر شهر مکزیک را می شمارد: 743 مقتول در
مکزیکو سیتی، 600 مقتول در چیاپاس، 500 مقتول در هوآرز و الی آخر. همچنین خبرگزاری
الجزیره در سال 2015 مدعی شد «روزانه شش زن در مکزیک به قتل می رسند»- یعنی هر سال
2190 زن در مکزیک قربانی می شوند. این اعداد منحوس مکزیک را رکوردار کرده اند.
مالون گیبور – پژوهشگر چپگرای سازمان مردم نهادِ «انجمن امور نیمکره غربی» - می
گوید مکزیک ششمین کشور جهان به حساب می آید که نرخ «جنایت علیه زن ها» در آنها بالاست.
گیبور، در سال 2016، درباره وضعیت پدیده زن کشی در مکزیک چنین نوشت:«از سال 2013
تا کنون آمار مربوط به قربانی های زن کشی در مکزیک 46 درصد افزایش داشته است».
پدیده زن کشی در مکزیک مسئله ای جنجالی است. در طی 24 سال
گذشته هزارها زن در این کشور به قتل رسیده اند. با این حال در قریب به اتفاق این
جنایت ها هیچ کس به اتهام قتل مجازات نشده است. از سوی دیگر انگیزه این آدمکشی ها هنوز
در پرده ابهام است. کاتلین اِستاد و هوارد کمپل – اساتید علوم سیاسی و مردم شناسی
دانشگاه تگزاس – در مقاله ای مشترک نام مجموعه ای از قاتل های احتمالی را لیست می
کنند. آنها از دار و دسته های مرتبط با کسب و کار هرزه نگاری، کارتل های مواد مخدر
و باندهای قاچاق اعضای بدن انسان نام می برند. پای مجرم های جنسی فراری از ایالات
متحد را به میان می کشند. به افسرهای پلیس مکزیک اشاره دارند و در موردی تکان
دهنده، زن کشی را یکی از سرگرمی های بچه پولدارها می دانند. با تمامی اینها همچنان
همین یک سئوال می تواند بخش های متمدن جهان را رنجور کند: ریشه های پدیده زن کشی
در مکزیک چیست؟
«زن کشی»: علامت بیماری یک جامعه مردسالار
گردا لِرنر – مورخ اتریشی – جامعه های مردسالار را جوامعی
می داند که تسلط مردها بر زن ها و کودکان در خانواده و جامعه نهادینه شده باشد. بر
همین مبنا بسیاری از ناظران مکزیک را جامعه ای می دانند مردسالار. ناتالیا پَنتر
نیز در کتابی که پیش تر به آن اشاره شد به برخی از مصداق های این ادعا اشاره دارد.
به عنوان مثال می گوید غالب خانواده های مکزیکی هزینه های مربوط به آموزش را به
فرزندهای مذکر اختصاص می دهند. از منظر پنتر این خانواده ها معتقدند کار زن ها
چیزی نیست مگر«خانه داری» و «انجام وظایف مادرانه». این خانواده ها اما مردها را
«نان آوران خانواده» می دانند. برای همین نیز سرمایه گذاری بر آموزش مردهای
خانواده را ضمانتی به شمار می آورند به منظور موفقیت کسب و کار آنها در آینده.
نرخ بالای خشونت های خانگی نیز از جمله نشانه های مردسالاری
در مکزیک است. پنتر می نویسد اکثریت مردهای مکزیکی شرکای زندگی شان را کتک می زنند.
در عین حال پنتر نهادِ پلیس را نهادی می داند در ید مردها. بنابراین کسی زن های
آزار دیده در مکزیک را مورد حمایت قرار نمی دهد:«غالب افسرهای پلیس مکزیک مرد
هستند. آنها گزارش های مربوط به خشونت های خانگی را نمی پذیرند. اگر زنی مدعی شود
توسط همسرش مورد تعدی قرار گرفته است، آنها می گویند کاری با دعواهای زناشویی
ندارند». جامعه شناس هایی نیز می گویند در برخی خانواده های مکزیکی مردهای خانواده
کودکان مذکر را آزار می دهند بلکه در آینده آنها نیز راه و رسم آزار رساندن را از
بر باشند. همچنین نظر سنجی های سال 2003 در مکزیک نشان می دهد که از هر پنج زن
مصرف کننده داروهای درمانی در مکزیک یک زن این داروها را به منظور درمان آسیب های
ناشی از خشونت های خانگی مصرف می کند.
مردسالاری در مکزیک اما تنها محدود به نهاد خانواده نیست.
فعال های حقوق زنان در مکزیک می گویند 95 درصد از زن های شاغل این کشور در محیط
کارشان آزارهای جنسی دیده اند. بر پایه
اظهار نظرهای پاتریک آستر – روزنامه نگار
آمریکایی – زن های مکزیکی در سال 1953 صاحب حق رأی شدند. با این وجود تا دهه 1980
اکثریت زن های مکزیک از حق رأی شان استفاده نکرده بودند چون از وجود چنین حقی
آگاهی نداشته اند. تبعیض علیه زن های مکزیکی تاریخی طولانی دارد. برخی از اهل نظر
نیز بر پایه همین تاریخ طولانی تبعیض زن کشی را پدیده ای می دانند که ظهور آن در
جامعه ای مردسالار مثل مکزیک منطقی به نظر می رسد. با این وجود فرهنگ وضعیتی ایستا
ندارد. فرهنگ متأثر از ساختارهای اقتصادی و نظم سیاسی حاکم بر یک جامعه است.
بنابراین تشدید زن کشی از سال 1993 در مکزیک را می بایست در مقام یک نشانه دید: کدام
عامل در دهه نود بنیان فرهنگی جامعه مکزیک را زیر و رو کرد؟
تقاطع مردسالاری و بازار
جستجوی نیروی کار ارزان، زمامدارها و صاحبان شرکت های بزرگ
آمریکا را واداشت تا، در نخستین سال های دهه نود، خط تولید صنایع این کشور را به
خارج از آمریکا رد مرز کنند. جهانی سازی مد نظر نئولیبرال ها یعنی همین. یعنی کجای
جهان بوی نیروی کار ارزان قیمت می دهد تا همان نقطه جغرافیای امید لقب بگیرد. مثل
هوآرز در مکزیک. مجله های دست راستی، در حالی که آدمکش ها در حال قصابی کردن زن
های هوآرز بودند، این شهر را «شهری برای آینده» خطاب می کردند. علت این نامگذاری
روشن است. کیت لینتیکام – خبرنگار لُس آنجلس تایمز – در گزارشی که فوریه
2017 منتشر شد زندگی یک کارگر آمریکایی اهل ایالت اوهایو را با یک کارگر مکزیکی
ساکن هوآرز مقایسه می کند. بر پایه همین گزارش کمپانی های اتومبیل سازی آمریکا در
ازای شغلی یکسان می بایست به کارگر آمریکایی 30 دلار در ساعت بپردازند، ولی در حال
حاضر کارگر مکزیکی را با یک دلار در ساعت اجیر کرده اند. اولی را بیکار کرده اند،
دومی را به بیگاری وا داشته اند. گریس اسپنسر نیز در مقاله «تن این زن یک میدان
نبرد است» ادعا می کند کمپانی های خارجی روزانه مبلغی بین سه تا پنج دلار به کارگرهای
مکزیکی شان پرداخت می کنند.
پیمان نفتا به یک معنا چیزی نبود مگر دلالی نیروی کار ارزان
برای شرکت های بزرگ. اجرای این پیمان اقتصادی نیز از یک سو طبقه کارگر ایالات متحد
را به خاک سیاه نشاند و از سوی دیگر نظم اجتماعی مکزیک را به هم ریخت. ناظرانی –
از جمله ناتالی پنتر – اعتقاد دارند از منظر شرکت های بزرگ زن های مکزیک مشتی
نیروی کار ارزان قیمت به حساب می آمدند. بنابراین نرخ اشتغال زن ها در شهرهایی از
مکزیک – مثل هوآرز - که صنایع خارجی در آنها مستقر شده بود رو به رشد گذاشت. استخدام
این گروه از زن ها نقش و موقعیت اجتماعی آنها را نیز تغییر داد.آنها دیگر خانه دار
یا مادر نبودند. این گروه اجتماعی، زن هایی بودند «نان آور» که درآمد مالی شان
امکان سرپیچی آنها از نظم مردسالارانه موجود را فراهم می کرد.
اجرای پیمان تجاری نفتا بنیان های فرهنگی مکزیک را در هم کوبید.
پدیده زن کشی از تبعات این رویداد است. نان آورهای مذکر مکزیک، که تا پیش از این
میدانِ رقابت شان به مردها محدود می شد، می بایست در شرایط جدید زن ها را نیز به
عنوان رقبای اقتصادی به رسمیت بشناسند. پذیرش چنین امری ولی برای محافظه کارها
ثقیل است. به همین خاطر بخشی از مردهای محافظه کار دست به کار حذف فیزیکی رقیب های
اقتصادی جدید شدند. بیهوده نیست که زن کشی را تروریسم می نامند. جولیا مونارز
فراگوسو در مقاله «حیات در هوآرز: زندگی های زائد و مرگ های ساده» به یکی از
پرونده های زن کشی در هوآرز اشاره می کند. در جریان آن پرونده آنچه آدمکش ها انجام
دادند به شکل منقبض شده ای محتوای این تروریسم را عیان می کند. آنها بر بدن قربانی
پیامی حک کرده بودند:«شیطان در هوآرز است. مبادا تنها قدم بزنید. مبادا جذاب به
نظر بیائید. مراقب باشید. ما زیر نظرتان خواهیم داشت».
تغییر نقش و موقعیت اجتماعی بخشی از زن های مکزیک اما با حمایت های اجتماعی همراه
نبود. آنها کارگرهای مدرن یک جامعه صنعتی نیستند. امکان تشکل یابی ندارند. فاقد
سرمایه اجتماعی اند. نمی توانند نقشی مؤثر در تحولات اجتماعی و سیاسی داشته باشند.
آدم هایی هستند که به قول داستایوفسکی در زمان لازم «با جارو از اجتماع انسان ها» بیرون
می شوند. این گروه از زن ها مشتی نیروی کار ارزان اند. ارزش حیات شان بر پایه
دستمزدهای آنها سنجیده می شود. مشتی جانِ ارزان. مشتی کالا که اقویا اجازه مصرفش
را دارند. از مردهای محافظه کار که امتیازهای جامعه مردسالار را از دست داده اند
تا باندهای قاچاق اندام انسان و از کارتل های بی رحم مواد مخدر که برای مخابره
پیام تهدید از بدن این زن ها استفاده می کنند تا بچه پولدارهایی که برای سرگرم شدن
آنها را می کشند. تمام این گروه های بی رحم در زمره اقویا هستند.
روابط
اقتصادی بازار آزاد زن های مکزیکی را از
دخمه های سنت بیرون کشید. درست است. با این حال دستکاری وضعیت سابقاً موجود توسط
بازار غول هایی شرور را نیز در مکزیک بیدار کرد. بازار ولی از پذیرش مسئولیت های
اجتماعی خویش در مقابل شرارت این غول ها طفره می رود. این هیولاها به جان بی دفاع
ترین گروه های اجتماعی افتاده اند. گروه هایی که هیچ نهادی حامی آنها نیست. در چند
سال گذشته و با افزایش آمارهای زن کشی در مکزیک، برخی از خانواده های قربانی ها به
یکدیگر پیوسته اند و عدالت طلب می کنند. آنها همه جا صلیب هایی صورتی بر دوش می
کشند. آن صلیب ها نماد قربانی های پدیده شوم زن کشی در مکزیک هستند. تا اینجای کار
ولی عدالتی در کار نبوده است. نظام سیاسی مکزیک با جانی ها و کارتل ها همکاری
سیستماتیک دارد. مکزیک در فساد غرق است. از این رو اجرای خواست عدالت تنها در گروی
تغییرات سیاسی و اجتماعی در این کشور قرار دارد. آیا چنین تغییری در چشم انداز فعلی
مکزیک به چشم می آید؟ شواهد می گویند نه. با این همه شاید ایمانِ حاملان «صلیب
صورتی» چیزی را تغییر بدهد.
لینک همین مطلب در
روزنامه شرق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر