جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۹۶

وقتی کمونیزم الهام بخشِ آمریکایی ها بود



ویویان گورنیک
ترجمه فرهاد مرادی 

[از ماه مارسِ امسال «نیویورک تایمز» دست به کار انتشار ویژه نامه ای شده است تحت عنوان «قرن سرخ». مقاله های این ویژه نامه، که به مرور و به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب اکتبر منتشر می شود، نکته هایی دارد درباره تاریخ مبارزه و دستاوردهای کمونیست ها در قرن بیستم. به همین خاطر بخش تازه ای به کولی اضافه کرده ام با همان عنوان ویژه نامه نیویورک تایمز. از قرن سرخ مقاله هایی انتخاب می کنم و متن ترجمه شده آنها به مرور در کولی منتشر می شود. مقاله پیش رو یکی از همین مقاله هاست که بیست و نهم آوریل 2017 منتشر شد.]

تصویری از سخنرانی «یوجین دنیس»، رهبر حزب کمونیست آمریکا، در 1947
در 1962، و در جریان یکی از گردهمایی های شهر نیویورک، «موری کِمپتون» - روزنامه نگارِ بنامِ لیبرال –  به یکی از مستمعین، که جزو سرخ هایِ کهنه کار بود، چنین گفت:«در طول زندگی کمونیست های زیادی را شناخته ام. در نظر من آنها هرگز جزو تبهکارها نبوده اند. اگرچه با یکدیگر اختلاف نظر داشته ایم، اما پیش از هر چیز به شخصه آنها را فعال های [اجتماعی و سیاسی] می دانم. حضور شما در این کشور از جمله خوش اقبالی های آن به حساب می آید؛ هرچند این کشور تا به حال روی خوش به شما نشان نداده است. شما بازداشت شده اید، تحت تعقیب قرار گرفته اید، تلفن های شما را شنود کرده اند و فرزندهای تان اخراج شده اند. با این حال می توانم به جرأت بگویم، که با وجود تمام این مشقت ها، شمارِ بزرگی از شما همچنان دلیر، نیکخواه و سرسخت باقی مانده اند. به شما درود می فرستم و امیدِ زمانه ای بهتر را دارم».


مادرم، که آن روز جزو مستمعینِ حرف هایِ کِمپتون بود، وقتی به خانه بازگشت چنین گفت:«اقبال آمریکا بلند است که کمونیست ها در این کشور حضور داشته اند. اکثریت قاطع کمونیست ها به این کشور سیخونک زده اند تا در مسیر دموکراسی پا بگذارد – همان دموکراسیِ کذایی که این کشور همواره مدعی وجود داشتن آن بوده است».


والدین من جزو سوسیالیست های طبقه کارگر بودند. من، که در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 رشد کردم، به آنها و دوستانِ آنها، که خود را «مترقی» می نامیدند، فکر می کردم. در آن زمان جامعه شناسیِ جهانِ ترقی خواه ها امری پیچیده بود. در مرکز این جهان جمعیت سازهایِ تمام وقتِ حزب کمونیست، در حاشیه اش هوادارهای جناح چپ و در دیگر نقاط مختلف آن نیز طیفی از اعضای حزب تا رفقایِ محترم [و معتمد] قرار داشتند.


در دوران کودکی ام این تمایزها برایم معنایی نداشت. از منظر من تمام مردمانی که به آپارتمان ما در محله برانکسِ نیویورک می آمدند، در مراسم هایِ جمع آوری کمک مالی برای حزب حضور داشتند، با ما به گردهمایی ها می رفتند و یا در راهپیمایی های روز جهانی کارگر شرکت می کردند به سادگی در زُمره ترقی خواه ها بودند. آنها دور میز آشپزخانه چای می نوشیدند، ماهی و نان جو می خوردند و درباره «موضوع ها» حرف می زدند. من چیزی از حرف های آنها دستگیرم نمی شد، ولی با غنای گفتارشان، با استدلال های نیرومند شان و با اضطرار و اشتیاقی که در پسِ رودخانه گرم واژه های آنها جاری بود به وجد می آمدم.


آنها – آن لوله کش ها، آن پِرِس کارها، آن خیاط های صنعتی – جاشوهای رودخانه مذکور بودند. آنها در سفرشان تنها تجربه های محدود خویش را همراه نمی بردند، بلکه مجموعه جمع بندی های انتزاعی ناشی از تغییر قدرت ها را نیز با خود به همراه داشتند. وقتی این مردم به جایی می آمدند، ایده ها و سیاست، و در رأس تمام اینها، تاریخ با آنها وارد می شد. آنها در چارچوبی سخن می گفتند و فکر می کردند که از گمنامی، از بی نام و نشان بودن، بیرون شان می کشید و به آنها باوری می داد تا حقوق خویش را همسنگ با تعهد [اجتماعیِ] خود بدانند. آنها لعنت شدگان زمین نبودند، بلکه پرولترهایی بودند با اسطوره ساخته شده و جهان بینی متمدنانه خویش : انقلاب روسیه و ایدئولوژی مارکسیسم. 


در حالی که پیوستن هزاران فردِ رنجورِ طبقه کارگر – مثل کارگرهای یهودی بخش پوشاک، معدن چی های ویرجینیای غربی و میوه چین های کالیفرنیا – به حزب کمونیست حقیقت دارد، پیوستن بیش از هزاران فردِ تحصیلکرده طبقه متوسط – مثل معلم ها، دانشمندها و نویسنده ها – نیز به حزب حقیقی است. این گروهِ تحصیلکرده به صف کارگرها می پیوست چون حزب کمونیست، به واسطه شورِ سازماندهی و شیواییِ گفتارش، واجد اعتباری اخلاقی برای [نمایندگیِ] مفهومِ ضروریِ عدالت اجتماعی بود.


غالب کمونیست ها هرگز به مرکزهای فرماندهی حزب وارد نشدند، عضوی از کمیته مرکزی حزب را به چشم ندیدند و یا در جلسه های سیاستگذاری حضور نداشتند. با این حال هر یک از اعضا نسبت به نقش حیاتی اتحادیه های کارگری حزب در قیام کارگرهای صنعتی آگاهی داشت. وکلایِ حزب در جنوب وکالت سیاه پوست ها را بر عهده می گرفتند. جمعیت سازهایِ حزب با معدنچی های شرق آمریکا، با کارگرهای مزارع کالیفرنیا، با کارگرهایِ صنایع فولاد پنسیلوانیا می زیستند، دوشادوش آنها کار می کردند و گاهی همراه شان جان می سپردند. تمام اینها به وسیله سازمان هایی مثل انجمن جهانی کارگرها، کنگره ملی سیاه پوست ها و شوراهای بیکاران محقق می شد؛ سازمان هایی که توسط حزب پایه گذاری شده بودند. موقع بحران های جهانی – مثل رکود بزرگ و یا جنگ جهانی دوم – نیز نسخه های روزنامه «دیلی وُرکرز»، که توسط حزب کمونیست منتشر می شد، ظرف چند دقیقه به فروش می رفت.


احتمال دارد تا درک این موضوع در حالِ حاضر دشوار باشد، ولی قرائت حزب کمونیست از چشم انداز همبستگی جهانی مارکسیستی در آن زمان مایه تهیج زن ها و مردهای معمولیِ این سرزمین بود و حسی عمیق و انسانی  به آنها می بخشید. این قرائت تفسیری وسیع و روشن از زندگی ارائه می داد. این روشنایی و وسعت قائم بود به امری درونی که تنها به تعلق خاطر افراد منجر نمی شد، بلکه آنها را به خویش وابسته می کرد. نه هیچ یک از پاداش های دنیوی، نه حتی هیچ عشق، شهرت و یا ثروتی توان رقابت با این امر درونی را نداشت. همین قرائت از کلیت جهان و فرد، باعث می شد تا فساد دولتیِ [اتحاد جماهیر شوروی] در قلب ایمانِ کمونیست های مؤمن جایی نداشته باشد – حتی اگر بچه ای سه ساله هم می توانست نقش مخرب این فساد را به چشم ببیند. 


در فوریه 1956، یعنی زمانی که در بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی «نیکیتا خوروشف» از وحشت دوران استالین پرده برداشت، من بیست ساله بودم. هر شب کسانی دور میز آشپزخانه پدرم می نشستند، و تحت تأثیر آن افشاگری ها، خشمگین می شدند، گریه می کردند و یا تنها به نقطه ای خیره می ماندند. در آن روزها من بودم و خشم جوانی ام. «دروغ!». این را می گفتم و بر سر آنها فریاد می کشیدم:«دروغ، خیانت و قتل. و همه اینها را به نام سوسیالیزم انجام داده اند، به نام سوسیالیزم!». آنها با سردرگمی و قلب هایی شکسته، از من می خواستند تا صبور باشم. می گفتند آنچه اتفاق افتاده نمی تواند تمام ماجرا باشد. با این حال افشاگری ها حقیقت داشت.


گزارشِ بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی برای سازمان ها و تشکل های چپگرای سرتاسر جهان یک تخریب سیاسی محسوب می شد. تنها چند هفته پس از انتشار گزارش کنگره، سی هزار نفر از اعضای حزب کمونیست آمریکا استعفا دادند و در عرض همان سال تعداد اعضای حزب به اندازه سال تأسیس آن یعنی 1919 کاهش یافت: یک حزب کوچک در میدان سیاست آمریکا. 

عمر تأثیرگذار حزب کمونیست در ایالات متحد آمریکا تقریباً چهل سال بود. صدها هزار آمریکایی در یک زمان واحد و یا در طول آن چهل سال کمونیست بودند. بسیاری از این مردم انزوای اجتماعی، مصائب مالی و حرفه ای و زندان را تاب آوردند. آنها دو نسل از آمریکایی هایی بودند که زندگی های شان با تاریخ سیاسی به یکدیگر پیوند می خورد. تاریخ در زندگی های آنهاست و زندگی های آنها تاریخ است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر